گری جان بیشاپ در کتاب خودت را به فنا نده مسیری را پیش روی همه‌ی ما گذاشته است که می‌تواند همه چیز را تغییر دهد. تا به حال شده با خودتان فکر کنید از دست خود و زندگی خسته شده‌اید؟ دائماً در حال در جا زدن هستید و هیچ اتفاق روبه جلویی نمی‌افتد؟ خبر اول اینکه، این موضوع غیرطبیعی نیست اما قسمت بد ماجرا ماندن در این وضعیت و البته خود سرزنشی و خودگویی‌های منفی‌ای است که می‌توانند انرژی ما را هرچه بیشتر تحلیل ببرند. این کتاب توسط نشر نوین و با ترجمه «هادی بهمنی» منتشر شده است.

کتاب خودت را به فنا نده درباره چه موضوعی صحبت می‌کند؟

خودت را به فنا نده با عنوان اصلی «Unf*k Yourself» یکی از مشهورترین کتاب‌های روانشناسی و خودیاری سال‌های اخیر است. این کتاب اولین‌بار در سال ۲۰۱۷ منتشر شد و سروصدای زیادی به پا کرد. این کتاب روی یکی از مهم‌ترین مشکلات ما انسان‌ها با خودمان، یعنی self talk یا در زبان فارسی خودگویی تمرکز کرده است. موضوعی که باعث می‌شود علی‌رغم تلاش در تمام روز از خودمان ناراضی باشیم و با قضاوت‌های درونی ناشایست خودمان را آزار دهیم. جان گری بیشاپ نویسنده‌ی این کتاب فوق‌العاده یک حرف مشخص دارد، دست از سر خودت بردار. اگر دست از سر خودمان برداریم و آزار دادن خودمان را متوقف کنیم بسیاری از تنش‌ها و اضطراب‌های درونی ما هم متوقف خواهند شد و همه چیز سامان می‌گیرد.

گری جان بیشاپ در این کتاب یادآوری می‌کند شما معجزه‌ای از جان هستی هستید و راه‌حل‌هایی را پیش رویتان می‌گذارد تا فشار روانی روی خودتان را کاهش دهید، او معتقد است بزرگ‌ترین مانعی که بر سر راه موفقیت بسیاری از افراد وجود دارد، نه شرایط و محدودیت‌ها و نه دیگر افراد هستند بلکه خود انسان‌ها در مسیر پیشرفت و تعالی خودشان ایستاده‌اند. در واقع بیشاپ معتقد است برای اجرای دستور «به بهترین نسخه خودت تبدیل شو» اول لازم است از خودگویی‌های منفی دست بردارید، بی‌خیال سرزنش کردن خودتان بشوید و با استفاده از اتکای به توانایی‌های خودتان با اعتماد به نفس پیش بروید.

درباره گری جان بیشاپ، نویسنده کتاب

گری جان بیشاپ متولد سال ۱۹۷۷ است و در دسته‌ی معلم‌های انگیزشی عصر جدید قرار می‌گیرد. این معلمان رویکردهای متفاوتی نسبت به نسل قبلی خودشان دارند و بیشتر از آنکه روی همیشه موفق بودن، شاد بودن، تفکر مثبت و مسائلی از این دست تمرکز کنند، روی پذیرش خود، کار کردن روی نقطه‌ضعف‌ها و تقویت نقاط قوت تمرکز می‌کنند و تلاششان بر این است که افراد بیشتر با خودشان مهربان باشند. گری بیشاپ اسکاتلندی است و فلسفه‌ی خاص خودش را دارد. او از آموزه‌های مختلفی از زمان سقراط تا هایدگر و متاخران استفاده کرده تا روش خودش را پیدا کند.

 او سال ۱۹۹۷ به آمریکا مهاجرتت کرد تا در این کشور فعالیت‌هایش را ادامه دهد. او در آمریکا توانست با بسیاری از شرکت‌هایی که در حوزه‌ی توسعه فردی کار می‌کردند کار کند، او سخنرانی‌های متعدد و رویدادهای متنوعی را برگزار کرده است و شهرت زیادی در آمریکا دارد. او علاوه بر خودت را به فنا نده کتاب‌های «گند زدن بس از است» و «انجامش بده» را هم نوشته است که هر دو به فارسی ترجمه شده‌اند.

سه دلیل مهم برای مطالعه کتاب خودت را به فنا نده

بسیاری از افراد کتاب خودت را به فنا نده را به یک سیلی تشبیه کرده‌اند. سیلی محکمی که یادتان می‌اندازد یک بار دیگر به دور و برتان نگاه کنید تا مطمئن شوید مثل یک همستر روی یک چرخ گیر نیفتاده‌اید و درجا نمی‌زنید. خودت را به فنا نده نوعی ترمز است. بایست، خودگویی‌ها را تمام کن، سر خودت غر نزن، آرام باش و ببین چه می‌توانی با زندگی‌ات بکنی، بعد بلند شو و تمام افکار منفی را کنار بگذار، برای خودت بجنگ و به بهترین خودت تبدیل شو. این ایده‌آل به نظر می‌رسد نه؟ اما برای این کار به کمک نیاز داریم و خودت را به فنا نده پر از راه‌حل‌هایی است که می‌تواند کمک‌کننده باشد. از دیگر مزایای مطالعه این کتاب می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

• این کتاب چشمان شما را به روی حقیقت باز می‌کند و کمک می‌کند تا شناخت بهتری از خودتان به‌دست آورید
• مطالعه این کتاب به شما کمک می‌کند با خودتان مهربان‌تر باشید و دست از سرزنش خود بردارید
• می‌توانید دل به دریا بزنید و با برداشتن قدم‌های کوچک، از ترس شروع کردن خلاص شوید

در بخشی از کتاب می‌خوانیم

در  فیس بوک جستجو می‌کردم که ناگهان با این گوهر کمیاب و حکمت کوتاه برخورد کردم که بیشتر شبیه بازیگران خوش تیپ لایک خورده بود و بیش از نظریه‌ی یینگ یانگ در زیرش نظر داشت. من در حالی که ژات دودی زرشکی و کروات زرد کمرنگ به تن داشتم درباره‌ی اهمیت فلسفی این سخن فکر می‌کردم و عصرانه می‌خوردم. (بسیار خوب، قبول، یک تی شرت کهنه و شلوار گرمکن پوشیده بودم و قهوه می‌نوشیدم اما شما همان طور که در متن گفتم مرا مجسم کنید!) بعد از چند لحظه به خود آمده و با خودم گفتم: «سرکار هستی! چقدر مزخرف!»

تصور کن؛ در حال انجام کاری هستی، کاری برای انجام دادن پیدا کرده‌ای! اما از آن کار می‌ترسی؛ «این ترس را حس می‌کنی». به ساعت نگاهی می‌اندازی. ساعت ۱۰:۳۴ است و تا موقع ناهار زمان زیادی نمانده است.

«امروز چی بخورم؟ می‌خواهم به‌جای جدیدی در پایین خیابان بروم. همکارم از آن جا تعریف کرد؛ اما باید بودجه را هم در نظر بگیرم …»

ناگهان به خود می‌آیی! درحالی‌که داری به مکان نمای چشمک زن صفحه‌ی کامپیوتر نگاه می‌کنی با خود می‌گویی: «وای، من در این موضوع غرق شدم. من امروز نمی‌توانم این کار را انجام بدهم. من کمی انرژی می‌خواهم.»